♥پرنیا✿◕ ‿ ◕✿♥پرنیا✿◕ ‿ ◕✿، تا این لحظه: 15 سال و 1 ماه و 30 روز سن داره

پــــرنیــــا هدیه خوب خدا✿◕ ‿ ◕✿

اولین هنرنمایی های عسلم..

این روزها برام خیلی لذت بخش تره "هردومون از اون روزمرگیهامون خارج شدیم .شما رو که دیگه نگو عاشق کلاست شدی وخدارو شکر خیلی خوب "خانم ومنطقی برخورد میکنی..برای اینکه مستقل بشید اصلا اجازه نمیدن ما داخل کلاس بشیم وباید از جلوی در از هم جدا شیم وبر خلاف تصورم تو خیلی هم از این بابت خوشحالی وخیلی خوب به همه سفارشاتی که میکنم گوش میدی وهر روز که از کلاس برمیگردی منتظر جلسه بعدی هستی.. بقیه رو در کنار عکسها بهت توضیح میدم که با چه زحمتی انداختم آخه اصلا شرایط خوبی برای عکس انداختن نبود ولی خوب انداختم دیگه.......... اول از همه از وسایلت شروع میکنم که دوتا کیف جدا گانه درست کردیم یکی برای سفال واون یکی برای نقاشی صبح ها دوتا کیف میگیری دست...
13 تير 1392

لبخند بزن"برای بودنم بهش نیاز دارم♥

دختر قشنگم: دوست ندارم تو اینجا که خاطرات قشنگتو برات ثبت میکنم خاطره ای دلت رو برنجونه ولی این رو باید بدونی هر چند ناراحت کننده ولی همیشه کنار خوشیها نا خوشیها هم وجود داره... امروز بعد از ظهر مثل همه ی روزها مشغول روزمرگیهامون بودیم که خبر فوت شوهر خالم رو دادن وهممون رو به شدت دگر گون کرد آخه خیلی نا گهانی بود هنوز هم که چند ساعتی گذشته باورم نمیشه تک تک روزهایی که تو بچگی باهاش گذروندم مثل یه فیلم از جلوی چشمام رد میشه...یاد پسر خالم که شما بهش میگی دایی علی که میوفتم نمیدونم فردا باید چه جوری تو چشماش نگاه کنم بیچاره پسر خالم ای کاش یه خواهریا برادری داشت که تو این روزها ی سخت یکم درداشون رو مرحم میزاشتن دلم خیلی گرفته عسل مام...
6 تير 1392
1